چهار ماه و نیمه شده ای و انقدر توانا که باور نمیکنم
دیگر همه را میشناسی ،جیغ میکشی ، ذوق میکنی ، با سر و صدا با ما حرف میزنی ،دست میدهی،کم کم به اسمت عکس العمل داری ،غلت میزنی از این سمت تا آن سمت تخت ،به زور دارو نمیخوری ،خودت را لوس میکنی، سفره را میشناسی و هر وعده برای غذا گریه میکنی ، اشیا را به راحتی در دست میگیری و بازی میکنی با اسباب بازی هایت آشنا شده ای و دوستشان داری ، با عروسک هایت حرف میزنی و آقون آقون راه میاندازی با دست آب بازی میکنی ،کمی هم مامانی شده ای و بغل هر کسی نمیروی ،با جیغ و صوت اوا سمفونی مینوازی وآواز صبحگاهی میخوانی و هر روز صبح مامان را بیدار میکنی و انگشتت را در چشمم میبری تا بلند شوم ،پدرت را عجیب دوست داری و برای رفتتنش گر...